۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

غر

اینقد دوست داشتم بعضی آدم های دور و برم اونجوری که دلم می خواست می بودن.
ولی هیچ وقت نتونسم این موضوع رو بیان کنم.
حتی قدرتش رو هم نداشتم که تلاش کنم این آدم ها رو عوض کنم.
اما چی میشه کرد؟عقده شده برام.
همین جوری هم دوستشون دارم همین که دارمشون برام خیلی زیاده.
عادت کردم هر چیزی که دوست داشتم رو به دست نیارم!ازش بگذرم و دم بر نیارم حتی جرات نداشته باشم که حسرتم رو بیان کنم.
همه اینا باعث شده همه جا تک و تنها باشم.تنهایی تصمیم بگیرم هیچ کس هم حمایتم نکنه.تنهایی هم زندگیم رو جلو ببرم.
عیبی نداره گله از خدا رو پیش کی میشه کرد؟
خدا فقط یادت باشه من بمیرم خیلی ازت طلب کارم اینقد که اگه بهشتتم بهم بدی بازم از دلم در نمیاد.اصلن بیشتر از بهشت چی داری مگه ؟چیزی نداری که!بهشتت هیچی برام جذاب نیست.همین که این دنیامو جهنم نکنی لطف بزرگیه به قرآن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر