۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

الکی

به گذشته بر می گردم خوشحال میشم از تمام غلط هایی که کردم.
و ناراحت از تمام فرصت هایی که از دست دادم برای غلط کاری...

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

آشغالانس

اون هفته ساعت 3 و نیم نصفه شب از اصفهان رسیدم قزوین با کلی مخ زنی راننده اتوبوس رو راضی کردم که جای همیشگی منو پیاده کنه وگرنه میخواست همون اول کمربندی بندازدم پایین.آخه اتوبوس زنجان بود می خواست یه راست بندازه اتوبان بره.خلاصه داستان از اینجا شروع شد که از ساعت 3 و نیم تا ساعت 4 کنار خیابون وایسادم و هیچی ماشین نیومد.133 هم زنگ زدم گفت ماشین نداریم.دیگه داشتم نا امید میشدم یهو یه خاور اومد زد سر ترمز گفت کجا میری؟بیا برسونمت.از خوشحالی داشتم بال در میاوردم پریدم بالا.گفتم طرف هونم بخواد به رسوندن من این وقت شب میا رزه.خلاصه یه 50 متری که رفت بوی سگی که تو ماشین بود منو بخودم آورد.یه نگاه دقیق به دور و برم انداختم دیدم ماشین حمل زباله هست.نمی خوام بگم همچین آدمای مهربونی داریم تو شهر ها.میخوام بگم تا سر کوچمون همچین سیخ تو ماشین نشستم که بدنم کمترین سطح تماس رو با صندلی ماشین داشته باشه.سر کوچه که پیاده شدم کمرم تیر کشید.نفس عمیق که کشیدم سرم هم یه دینگی زد.
خلاصه سر درد ندم دیگه خیلی خوش گذشت آقا خیلی...

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

بازم شبیه

طبق معمول یکی دو تا ازین خل و چل ها با یه جیپ شهباز اومدن کوچه لباس تعزیه کردن تنشون شروع کردن عربده کشی.
ما هم که از همه جا درمونده زنگ زدیم 110 گفتیم آقا اینا چی میگن ؟خلاصه اونا هم اومدن به این یارو گفتن جمع کنه بره.
یارو وسایلاشو جمع کرده همین ماشین 110 رفته بلندگوش رو برداشته میگه یکی زنگ زده 110 ایشاللا زنگ بزنه شهرداری بیان جنازه عزیزاشو ببرن.شماها لیاقت ندارین اسم امام حسین رو بشنوین و ..... :O
یعنی دهنم سرویس شد با این حرکتش ها هنوز تو شوکم..... :D

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

نحوه باز کردن شبکه 3 در رسیور iclass 9797

از اونجایی که خودم کمی عذاب کشیدم تا کانال 3 رو موقع بازی رئال-بارسا باز کنم.
گفتم اینجا تجربه خودم و بنویسم شاید به درد کسی بخوره!
برای باز کردن شبکه 3 اول از همه باید رسیور رو با این پچ آپدیت کنید.
بعد از آپدیت منو رو می زنید میرید روی STB Setting (دقت کنید وارد STB Setting نشید فقط به حالت انتخاب در بیارید) و به ترتیب اعداد 1234 را وارد می کنید.
صفحه ورود کد ظاهر میشه.حالا باید برید توی BISS و با زدن دکمه قرمز کد ها رو وارد کنید.
در این صفحه حتماً تنظیمات ماهواره و فرکانس رو درست ست کنید.
کد ها هم به این شکل وارد کنید
33 11 11 11 33 11 11 11 --- 3
66 22 22 22 66 22 22 22 --- 3

اگر همه مراحل درست انجام شده باشه شبکه 3 باز میشه.




۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

پایان آموزشی-خاطره اردو

هر چی این 2 ماه آموزشی به ما خوش گذشت این آخرش 3 روز رفتیم اردو و تلافیش در اومد.
چادر زدن و کندن قبر برای خودمون و بی سیم زدن وسایل مورد نیاز کلاسها و آزیر آمبولانس و انفجار و تفنگ بازی و ...
شب اولی خشم شب بود مثلاً ، یهو یه انفجار مهیب بعدش هم انواع انفجار ها و شلیک ها و آزیر آمبولانس به نشانه رفتن تو قبر و بعدش هم جمع شدن تو میدون صبحگاه.
بعضی از این بیچاره ها اسلحه هاشونو فراموش کرده بودن بیارن جناب سرهنگ رفته بود سرشون داد میزد که الان اگه دشمن واقعی بود می خواستین برین گاز بگیرین دشمن رو ؟؟؟

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

خدمت مقدس سربازی

اصولاً وبلاگ نوشتن حال و هوای خودش رو داره.
کلاً چون زیاد حس ندارم کمتر هم اینجا می نویسم.این یه رابطه مستقیم هست.
اول اسفند اعزام به سربازی بودیم.تو برگه ای که رسید دست ما نوشته بودن ساعت 7 صبح نظام وظیفه باشیم.
6 و نیم صبح پاشدم ساک اینا رو جمع کردم بابا من و رسوند تا نظام وظیفه بعد رفت.اونجا تا ساعت حدود 9 پشت در بسته تو خیابون وایسادیم لحظه به لحظه هم شلوغ تر میشد.کلی جمعیت اونجا بود.هیچی آشنا اینا ندیدم.ساعت 9 اومدن در و باز کردن سرباز ها رو با چک کردن مدارک راه میدادن تو حیاط خونواده ها بیرون میموندن. حیاط رو 4 -5 قسمت کرده بودن هر قسمت یه برگه زده بودن به دیوار بر اساس کد محل آموزش که تو برگه اعزام زده بودن بچه ها رو یه جا جمع می کردن.
خلاصه یه عده کرمانشاه بودن یه عده مشکین شهر یه عده 01 تهران یه عده زیادی هم مازاد بودن.ما هم 18 نفر کرج بودیم 5 نفر جواد نیا 6 نفر مشهد 2 نفر بندر انزلی 2 نفر یزد و ...
بعد دو ساعت الافی برگه هامونو گرفتن منگنه زدن همه رو تو یه پاکت ریختن دادن تحویل یکی از بچه ها دادن گفتن برید ترمینال یا پولشو میدن بهتون یا بلیت میدن برای کرج.بیرون اومدنی با بچه ها قرار گذاشتیم بریم ولی عصر ساندویچ بخوریم بعد بریم ترمینال.رفتیم اونجا ساندویچ خوردیم بعد هم ترمینال که پول اتوبوس معمولی دادن بهمون.یه مقداری هم خودمون گذاشتیم روش با ولوو رفتیم کرج.
پل فردیس پیاده شدیم چون بلد نبودیم اونجا رو.از اونجا ماشین گرفتیم رفتیم پادگان اونجا هم یک ساعتی الاف کردنمون آخرش هم برگه هامونو امضا کردن گفتن برید 4شنبه صبح بیاید.
حالا هم منتظریم تا 4 شنبه صبح زود بریم ببینیم لباس و جیره چی میدن و چی میگن ؟
احتمالاً این چیزا رو هم بدن میگن برید شنبه بیاید.تا اون موقع بریم ببینیم چی پیش میاد و چقدر آموزش میدن بهمون؟

پی نوشت : 1- چون من دفترچه خاطرات ندارم معمولاً خاطرات رو هم در وبلاگ ثبت میکنم مثل همین مطلب.
2- وبلاگ من چرا باز فیلتر شده ؟ مگه چی توش داره آخه؟

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

خودزنی

یعنی حساب کن حدود یک ساعت تو فیس بوک سرچ کردم.
یه دونه از این فامیل های کذایی مون تو فیس بوک نبودن!
دقت کنین حرف فرندفید و توییتر و گودر و دلیشز و این چیزا نیست ها.
همین فیس بوک که دم دستی و معروف تر هست.
یعنی یه همچین فامیلی داریم ما ها.
حالا فامیل خارج رفته نخواستیم!

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه