۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

پایان آموزشی-خاطره اردو

هر چی این 2 ماه آموزشی به ما خوش گذشت این آخرش 3 روز رفتیم اردو و تلافیش در اومد.
چادر زدن و کندن قبر برای خودمون و بی سیم زدن وسایل مورد نیاز کلاسها و آزیر آمبولانس و انفجار و تفنگ بازی و ...
شب اولی خشم شب بود مثلاً ، یهو یه انفجار مهیب بعدش هم انواع انفجار ها و شلیک ها و آزیر آمبولانس به نشانه رفتن تو قبر و بعدش هم جمع شدن تو میدون صبحگاه.
بعضی از این بیچاره ها اسلحه هاشونو فراموش کرده بودن بیارن جناب سرهنگ رفته بود سرشون داد میزد که الان اگه دشمن واقعی بود می خواستین برین گاز بگیرین دشمن رو ؟؟؟