۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

حکایت شاعر دزد

روزی انوری در بازار بلخ می گشت هنگامه ای دید. پیش رفت و سری در میان کرد. مردی را دید که ایستاده و قصاید انوری به نام خود می خواند و مردم او را افرین می خواندند. انوری پیش رفت وگفت ای مرد این اشعار کیست که می خوانی؟ گفت اشعار انوری. گفت تو انوری را می شناسی؟ گفت چه می گو یی؟ انوری منم! انوری بخندید و گفت شعر دزد شنیده بودم اما شاعر دزد ندیده بودم.
بهارستان جامی

این روزها همش یاد این حکایت می افتم داستان خودم شده انگار!

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

موسیقی

یکی از آرزوهای بزرگ زندگیم داشتن یه اتاق جدا برای آهنگ گوش کردن هست.
یه اتاق با طراحی عجیب
دیوارهای کاملاً گرد و بدون زاویه با رنگ شکلاتی
سیستم صوتی که کاملاً مخفی باشه
اتاق آگوستیک باشه که صداشو فقط خودم که درونشم بشنوم
یه صندلی بیضی شکل وسطش باشه که به حالت نیمه خوابیده روش لم بدم و...
ولش کن فعلاً همین جوری آهنگ گوش میدم زیاد رویایی شد دیگه!

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

وبلاگ نویسی تیم ملی

بارها و بارها شده برای ثبت در تاریخ جمله ای به ذهنم می رسه و میام تو پنل وبلاگم اما همین که این صفحه رو میبینم یادم میره چی می خواستم بنویسم!
عوضش خودم تخلیه روانی میشم که...

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

تصمیم سازی

یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی اینه که وقتی می دونی دوستت داره اشتباه می کنه مراعات حالشو بکنی حرف دلتو نزنی...

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

رمضان

طرف بعد از اینکه شنیده مناطقی مثل سیبری رو زمین هستند که فاصله اذان مغرب و اذان صبحش حدود یک ساعته میگه خدا میدونسته اونجاها این مدلی هست که مسلمونا رو اینورا متمرکز کرده!!!
ذوب شدگی تا چه حد ؟؟؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

چند وقت پیش یادم نیست کی ازم پرسید این e.g. که می نویسن همه هم می دونیم منظور مثال هست مخفف چی هست ؟
الان یادم افتاد سرچ کردم دیدم مخفف exempli gratia هست به معنی برای مثال که ظاهراً ریشه لاتین داره.
برام جالب بود.خیلی چیزها رو بهمون گفتن ما هم از روی عادت یاد گرفتیم هیچ وقت هم برامون سوال نبوده به نظرم نگاه پرسشگر به همه چیز یه مسئله ضروری برای بیشتر فهمیدن هست.

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

پسرهای تخس

تا حالا دقت کردین آدمهایی که فکر می کنند نسبت به دختر ها هیچ احساسی ندارند و دختر ها براشون مهم نیستن خیلی سریعتر عاشق میشن ؟

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

kasharood


kasharood
Originally uploaded by VahidBr
چند وقت پیش ها تو گوگل مپ چرخ می زدم دهات مون رو پیدا کردم.
از صفحه عکس گرفتم!برای من که خیلی هیجان داشت.

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

اسپم

این پسره اسکل بر می داره این ایمیل هایی که از این گروپ مروپ ها میاد براش یه راست فوروارد می کنه برای همه اد لیستش بدبختی باهاش هم رودرواسی دارم!روم نمیشه بهش بگم برای من از این پیزا نفرست.
یکی نیست بهش بگه آخه مرد حسابی منم اگه از این میل ها بخوام از تو چیزی کم ندارم که میرم عضو این گروه ها میشم دیگه!
اینباکس ما پر شده از این خزعبلات که اینبار چون توسط یک به اصطلاح دوست فوروارد شده اسپم نشده!
حالا باز هفته ای یکی دو تا گلچین کنه بفرسته تحملش می کنم به خدا اما خداییش دیگه داره اسپم می کنه نامرد!

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

مرور 88

معمولن آغاز هر چیزی آدمها کلی انرژی دارن.کلی تصمیم می گیرن کلی نقشه می کشن واسه پایان اون چیز.
نوروز هم که سرآمد همه این چیزهاست وقتی شروع میشه همه با کلی امید و آرزو از برنامه ها و کارایی که می خوان انجام بدن میگن .منم از این قاعده مستثنا نیستم اما چون به تجربه آدم تنبلی هستم و معمولن درصد خیلی کمی از این برنامه هام عملی میشه زیاد دوست ندارم آرزوهایی که برام یه جورایی عقده هست رو بیان کنم.بیشتر دوست دارم یه نگاه به سالی که گذشت و کارایی که انجام دادم بکنم.اما خداییش این چند روزی هر چی فکر می کنم میبینم کاری که خیلی بزرگ باشه و ارزش بیان کردن داشته باشه انجام ندادم یه جورایی نال بودم.
اما مهمترین تصمیمات زندگیم رو تو همین سال 88 ای که گذشت گرفتم هر چند که هنوز این تصمیم هام رو عملی نکردم ولی خب اینقد مهم هستند که هرگز سال 88 رو فراموش نمی کنم.تصمیماتی که همه در راستای تکامل جهان بینی و فلسفه های زندگی کردنم بود.اتفاق هایی که هر کدومش باعث تجربه تازه و ثبات قدم بیشترم شد.
عاشق شدنم - انتخاب مسیر زندگیم در آینده - رهایی از سردرگمی هام و تعین سیاست های کلی برای زندگی آیندم
مهمترین اتفاقات 88 برای من بود که باعث شده 88 به عنوان یه نقطه عطف تو دفتر خاطراتم ثبت بشه.
حالا از این به بعد باید یه حرکت صعودی انجام بدم تا به قله آرزوهام برسم.قله زندگیم.هرچند مسیر سخت و پر شیبی باشه هر چند گهی تند و گه آهسته اما مهم اینه که این راه رو انتخاب کردم و تا جایی که نفسی بیاد و بره تو همین راه قدم بر میدارم به امید رسیدن به قله ها...

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

غر

اینقد دوست داشتم بعضی آدم های دور و برم اونجوری که دلم می خواست می بودن.
ولی هیچ وقت نتونسم این موضوع رو بیان کنم.
حتی قدرتش رو هم نداشتم که تلاش کنم این آدم ها رو عوض کنم.
اما چی میشه کرد؟عقده شده برام.
همین جوری هم دوستشون دارم همین که دارمشون برام خیلی زیاده.
عادت کردم هر چیزی که دوست داشتم رو به دست نیارم!ازش بگذرم و دم بر نیارم حتی جرات نداشته باشم که حسرتم رو بیان کنم.
همه اینا باعث شده همه جا تک و تنها باشم.تنهایی تصمیم بگیرم هیچ کس هم حمایتم نکنه.تنهایی هم زندگیم رو جلو ببرم.
عیبی نداره گله از خدا رو پیش کی میشه کرد؟
خدا فقط یادت باشه من بمیرم خیلی ازت طلب کارم اینقد که اگه بهشتتم بهم بدی بازم از دلم در نمیاد.اصلن بیشتر از بهشت چی داری مگه ؟چیزی نداری که!بهشتت هیچی برام جذاب نیست.همین که این دنیامو جهنم نکنی لطف بزرگیه به قرآن.

خط خطی های ذهن من
صاحب اثر : وحید نجفی
ابزار : Paint

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

شبیه

آخه ما که حرف بزنیم میگن دین ندارید شما ها

خداییش اون دو تا کس خلی که لباس سبز پوشیدن اومدن کوچه هی
آی حسین جااااااااااااااااااااااااااااان...
و از این چیزا می خونن و صداشون همه کوچه رو برداشته
هر 5 دقیقه یه بار هم یه 1000 ای می خوان برای امام حسین
با چه منطقی توجیه میشه؟
مردونه هر کی منطقشو می دونه بیاد به منم بگه از گمراهی در بیام خب.

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

این ترقه کپسولی ها پتانسیل بالایی دارن ها
امشب دو تاشو با هم ترکیب کردیم یکی شد
اما اون یکی خداییش کوچه رو لرزوند ها
اگه باور ندارین امتحان کنین تا به حرفم برسین!

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

این وردپرس حوصله منو سر برده دیگه!
نمی دونم چرا این همه تعصب نشون میدیم ما؟
وردپرس هیچی انعطاف نداره!
برای تجربه تازه می خوام یه مدت اینجا بنویسم تا ببینم چی میشه؟